مهارت های اجتماعی
بنده هیچگاه مهارتهای اجتماعیام خوب نبوده است و با این حالی که تلاش سرشاری برای بهتر شدن در آن داشتهام؛ اگر کسی نبوده باشد که از قبل مرا بشناسد قطعا مرا آدمی تقریبا مزخرف میبیند .. هر چند که اگر منِ قبلی بود؛ حتی چنین چیزهایی در ذهنش خطور هم نمیکرد. (جادارد از مادرِ گرام تشکر کنیم که تلاشی بسیار در این راستا انجام داده است :دی! منظور تغییر دادن خصوصیات من ... که تا حدودی موفق بوده است و تا حدودی هم خیر!)
خلاصه اینکه من از کودکی با سلام کردن (خجالت میکشیدم که سلام کنم!!) مشکل داشتم .. چه هدایایی که برایم در نظر گرفته نشد و من با همین ذهن سرشارم (:دی!) تمامی آنها را بدست آوردم :) گفتند اگر سلام کنی فلان چیز را برایت میخریم ؛ یک بار سلام کردم و تمام D: D: ..
من حتی٬ با تشکر کردن هم مشکل داشتم؛ و دارم .. چه کلنجارهایی که برای سلام کردن با خودم نرفتم .. و بعد انتظار تشکر که هیچ ؛ انتظار ری اکشن دادن شروع شد ... چقدر برایم سخت بود و هست تمام اینها ..
چند روزی پیش هم خانواده مادری ام شکایت داشتند که چرا هنگام خروج خداحافظی نکرده ام و کمی نگران شدند .. ارتباط برای من همیشه سخت بوده است .. ربط اطلاعات به خودم و دیگران را نمیفهمم و ناخودآگاه من "به تو چه" تعریف شده است .. نه اینکه در ذهنم تکرار کنم فقط به دنبال چنین چیزهایی نیستم ..
خلاصه اینکه حالا همیشه تلاش میکنم و در ذهنم میگویم .. مثل امشب ٬ سرِ شامی که عمو دعوت کرد بود کل زمان خوردن را به این فکر میکردم که تشکر کنم و منتظر بودم که غذا را تمام کنم تا بگویم و راحت شوم .. چه بسا هنوز هم برایم سخت است .. با این حال؛ وقتی گفتم : "عمو .. مرسی خیلی خوشمزه بود"از شانس مزخرف من عمو نشنید و مطمئن بودم برای بار دوم بیشتر اذیت میشدم دیگر چیزی نگفتم اما از عذاب وجدان تشکر کمی راحت شدم ... :(
پی نوشت: کی بشه که مملکت و مدیریت یه سری از سازمان ها و مکان های تفریحی متوجه شوند که اجباری کردن چادر هیچ فایده ای ندارد و تنها مزیت آن این است که آنها داری مشتری های محدود و خاص خودشان باهمان باورها و ویژگی هایش اخلاقی را خواهند داشت و نه بیشتر! که خدایی این مزیت نیست!! :/
- 96/04/23